(شب
موهوم...)هوا عریان...زمین در قعر تاریکی...عجب فصل غم انگیزی!!!چه سرمایی به جان عالم افتادست...در این دوران اشک و غم چه میگویی؟چه میگویم؟چه میپندارد امشب اژدهای دون و خون آشام؟که سرما تا ابد بر شاخسار نونهالان زنده میماند؟سکوت مرگباری در واری سرد کوهستان به نای خستگان چون تيغ میبارد...بخار از خون کودک میشود ابری...به روی منطق و احساس خواب آلود شبها نور ميسازد....شب است و فصل سرما و سکوت و فکرها هم جمله موهوم است....توَّهم میزند خاکستر از شبها که خاموشند...در شب بی آشیان....در شب سرما و بی احساس...یا مرد باید بود...یا درد باید شد...یا فقط موهوم باید زیست.... محمدعلی افضلی اقلیدفارس...
ادامه مطلبما را در سایت محمدعلی افضلی اقلیدفارس دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mohammadaliafzali بازدید : 41 تاريخ : چهارشنبه 7 دی 1401 ساعت: 12:05